یه روز یه كامیون گلابی داشته توی جاده می رفته كه یه دفعه میافته توی یه دستانداز،
یكی ازگلابیها میافته وسط جاده، بر میگرده به كامیون نگاه میكنه و میگه: گلابیها، گلابیها!
گلابیها میگن: گلابی، گلابی! كامیون دورتر می شه، صداشون ضعیفتر می شه.
گلابی میگه: گلابیها، گلابیها! گلابیها می گن: گلابی، گلابی! باز كامیون دورتر میشه،
گلابی میگه: گلابیها، گلابیها!
اما صدای گلابی دیگه به گلابیها نمیرسه! گلابیها موبایل راننده رو می گیرن و زنگ میزن به
موبایل گلابی، اما چه فایده كه گلابی ایرانسل داشته و توی جاده آنتن نمیداده!
گلابی یه نفر رو پیدا میكنه كه موبایل دولتی داشته، زنگ میزنه به راننده و می گه: گوشی رو بده به گلابیها، وقتی كه گلابیها گوشی رو می گیرن، گلابی میگه: گلابیها، گلابی ها! گلابی ها می گن: گلابی،گلابی!
.
.
.
.
.
اون شور و اشتیاقتون تو حلقم ،
واقعا دوست دارین باز هم ادامه داشته باشه ؟!
:: موضوعات مرتبط:
داستان طنز ,
,
:: برچسبها:
طنز ,
خنده ,
یکم بخندیم ,
عشقم بخند ,
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8